امروز سالگرد مرگ سید روح الله خمینی است؛ رهبر انقلاب سال ۵۷ و زمامدار نظام اسلامی بر آمده از آن تا ۱۳ خرداد ۱۳۶۸. بیش از یک دهه رهبری خمینی، با نقض آزادیهای فردی و جمعی مردم، سرکوب و اعدام گسترده مخالفان، آزار و اذیت نظاممند اقلیتهای دینی، گروههای اتنیکی و بسیاری جنایتهای دیگر از جمله اعدامهای دسته جمعی زندانیان سیاسی همراه بود. اجباری کردن حجاب، لغو قانون حمایت خانواده، تغییر قانونهای مدنی و کیفری، قانونی کردن خشونت و تبعیض علیه زنان همه به طور مستقیم با فرمان و زیر نظر او صورت گرفت. حکومتی که او پایه گذاشت پس از خودش نیز با همین دست فرمان سرکوب و تبعیض به کار خودش ادامه داد.
حالا با گذشت سی و پنج سال از مرگ خمینی، پرسشهایی از این دست پیش میآید که آیا میتوان همچنان به اجرای عدالت درباره او اندیشید؟ چه فایدهای دارد درباره خمینی به عدالت بپردازیم وقتی او زنده نیست تا در برابر آنچه کرده پاسخگو باشد و مجازات شود؟
کیلومترها دورتر در اسپانیا دهه ۱۹۷۰ میلادی، پس از مرگ فرانکو، دیکتاتور وقت و مسئول مرگ هزاران نفر، ناپدید شدگیهای اجباری و جنایاتی که از آن با عنوان «وحشت سفید» یاد میشود، همین سوال مطرح شد. اسپانیا برگزید تا به مساله عدالت نپردازد، از جنایات گذشته عبور کند و بر آینده و ساختن جامعهای دموکراتیک متمرکز شود. اکنون، نتیجه نپرداختن به جنایتهای فرانکو این شده که خانوادههای قربانیان، روزنامه نگاران و جامعه مدنی دههها بعد از جنایتهای فرانکو، همچنان در لابه لای قبرهای جمعی و بقایای آرشیوها به دنبال حقیقت میگردند. این یک درس بزرگ برای جامعه ایران است که عدالت تنها مجازات فرد جنایتکار نیست. در واقع بخش مهمی از عدالت به حق قربانیان، خانوادههایشان و بازماندگانشان درباره دانستن حقیقت و به رسمیت شناخته شدن رنج آنهاست.
به همین دلیل اگر چه خمینیها و رییسیها دیگر زنده نیستند تا در محکمه عدالت پاسخگوی اعمالشان باشند اما تحقیق و بررسی درباره نقش آنها در جنایات رخ داده همچنان مهم است. خانوادههای قربانیان و جامعه حق دارد بداند چرا، چگونه و با همدستی چه کسانی جنایتهای رخ داده است. در کنار این تجربه نشان داده در فضای سیاسی شده، به طور معمول حقیقت تحریف و وارونه میشود. بررسی و ثبت عملکرد جنایتکاران؛ حتی اگر مردهاند، میتواند مانع سوء استفادهها و فراموشی تاریخ و در نهایت تکرار الگوهای جنایت و نقض حقوق بشر شود.
این پست را با اشاره به این نکته به پایان میبریم که ظهور خمینی و جنایتهایش را میتوان به نوعی محصول فراموشی تاریخ یا اهمیت ندادن به آن هم دانست. مثلا اگر در انقلاب ۵۷ بخش موثری از جامعه ایران به خاطر داشت یا اگر اهمیت میداد، خمینی در سال ۱۳۴۱ در پی برداشته شدن اجبار سوگند به قرآن برای اقلیتهای مذهبی و دادن حق رای به زنان چه بلوایی به پا کرده، شاید در دادن چک سفید امضاء قدرت به او بیشتر تامل میکرد.
در نهایت اگر عدالت انتقالی و مجموع مباحث آن به تقویت حافظه تاریخی و جلوگیری از تکرار خمینیهادر اشکال مختلف کمک کند، لطف بزرگی خواهد بود!