در هفته گذشته، تلاشهای مداوم خانوادههای قربانیان هواپیمای اوکراینی در نهایت به بار نشست و سپاه پاسداران در لیست گروههای تروریستی دولت کانادا قرار گرفت. این دستاوردی بزرگ برای دادخواهی و عدالت انتقالی است، اما متأسفانه بخشی از اپوزیسیون به تخطئه این موفقیت و تخریب انجمن خانوادههای دادخواه هواپیمای اوکراینی به ویژه حامداسماعیلیون پرداخت. یکی از نمونههای زننده این حملهها، تولید ویدیو توسط یک به اصطلاح طنزپرداز بود که با واکنشهای گستردهای هم روبرو شد.
پیش از هر چیزی باید روشن کنیم که هیچکس، از جمله حامد اسماعیلیون، اعضای انجمن خانوادهها، سایر دادخواهان، فعالان حقوق بشر و هیچ چهره و گروه مخالف جمهوری اسلامی در جایگاه فرانقد و مقدسی قرار ندارند. اگر هم چهره یا جریانی غیر از این فکر کند در مقابله با استبداد حاکم بر ایران دچار نقض غرض خواهد بود. پرسش اما این است که اگر به عدالت انتقالی و رسیدگی به نقض گسترده حقوق بشر در ایران باور داریم، از تخریب (و نه نقد) جریان دادخواهی چه عایدی نصیب چه کسی میشود؟
قرار گرفتن سپاه پاسداران در لیست گروههای تروریستی دولت کانادا گامی مهم در راستای عدالت انتقالی برای ایران است و به طور طبیعی همه گروهها و چهرههایی که حقیقتاً به دنبال دادخواهی و عدالت انتقالی هستند، فارغ از اینکه این دستاورد بیشتر حاصل تلاش چه فرد و گروهی است، باید از آن خوشحال باشند.
مگر نه این است که سپاه در تمام سرکوبهای اعتراضهای مدنی پس از انقلاب و به ویژه از دهه ۷۰ به بعد، اصلیترین نیروی سرکوب حاضر در میدان بوده و قرار گرفتن نام آن در لیست گروههای تروریستی باعث به رسمیت شناختن نقش آن در نقض حقوق بشر و سرکوب اعتراضها میشود؟ مگر نه این است که این دستاورد باعث تسهیل تحقیقات و پیگیریهای قضایی بینالمللی میشود و کمک میکند تا کشورهای اروپایی و نهادهای بینالمللی اقدامهای مشابهی انجام دهند؟
مگر نه این است که این دستاورد باعث کاهش منابع مالی و امکانات سپاه و کاهش توانایی آن در سرکوب و ارتکاب جنایتهای بیشتر میشود؟ در این شرایط تخریب این دستاورد دادخواهانه چه فایدهای دارد؟ فراموش نکنیم دادخواهی ستون فقرات عدالت انتقالی است و بدون آن نمیتوان به ارکانی مانند بازسازی و آشکارسازی حقیقت، اجرای عدالت برای قربانیان و در نهایت تکرار نشدن نقض حقوق بشر فکر کرد.
از سوی دیگر، افرادی که امروز در تخریب دستاورد یک مجموعه دادخواه پیشقدم شدهاند، آقای رضا پهلوی را رهبر خودشان میدانند. آقای پهلوی خود را حامی عدالت انتقالی در ایران میداند و حتی میگوید برای اجرای آن اتاق فکر دارد. با این اوصاف، این تناقض را چگونه میتوان تحلیل کرد؟ آیا باید حرف منتقدان را پذیرفت که میگویند عدالت انتقالی و رسیدگی به نقض حقوق برای این جریان اصالت ندارد و تنها به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف دیگر است؟ سکوت آقای پهلوی در برابر تخریب دادخواهی و دستاوردهای آن توسط گروهی که خود را به او وفادار میدانند، نشانه چیست؟
متأسفانه، جریان مورد اشاره در این یادداشت پیشتر هم در شعارها و حتی گفتههای چهرههای نزدیک به آقای پهلوی اینگونه نشان داده که گویا عدالت انتقالی را تنها برای قربانیانی میخواهد که آنها را قبول دارند. البته که این دست قربانیان و خانوادههایشان نیز باید طعم عدالت را بچشند و به دادخواهیشان علیه جمهوری اسلامی و جنایتهای آن رسیدگی شود، اما به این معنا نیست که قربانیان سایر گروهها جایی در عدالت انتقالی برای ایران نداشته باشند! به عبارت دیگر، همه قربانیان و خانوادههایشان حق دادخواهی دارند؛ فارغ از اینکه چه کیش و مرام سیاسی دارند و چه کسی را رهبر خودشان میدانند.
نگرش تنگنظرانه به عدالت انتقالی، نه تنها به قربانیان بیعدالتی و نقض حقوق بشر کمکی نمیکند که باعث تقسیم و تفرقه میان جامعه دادخواهی میشود و در نهایت آبی است به آسیاب آمران و عاملان نقض حقوق بشر در ایران.
این را هم فراموش نکنیم که دادخواهی از منظر عدالت انتقالی مفهومی نوپا برای جامعه ایران است و این نوع تخریبها ممکن است جامعه را نسبت به آن بدبین کند و از اهمیت و ضرورت آن غافل سازد.