از حدود یک سال گذشته، موج افغانستانیستیزی در ایران با اقدامها و اظهارنظرهای برخی مقامهای حکومتی تشدید شده است. این روند شامل مواردی چون اخراج «کبری غلامی»، دختر پژوهشگر افغانستانی، به دلیل رعایت نکردن موازین حجاب حکومتی، انتشار مشکوک تصاویر پناهجویان افغانستانی در مرزها، و اظهارنظرهای تحریکبرانگیز مقامهای حکومتی از جمله نمایندگان مجلس و حتی رئیس آن میشود.
کشیده شدن این موضوع به انتخابات ۱۴۰۳ ریاست جمهوری نیز قابل توجه است. همچنین، سیاستهای هویتی که حکومت دینی بر اساس نیازهای روز خود ترویج میکند – مانند تقویت حس «ما» در برابر «آنها» – نیز میتواند نقش مؤثری در این میان داشته باشد. نداشتن برنامههای منسجم برای ادغام اجتماعی مهاجران و آموزش عمومی در زمینه تنوع فرهنگی هم در تشدید این فضا مؤثر بوده است.
شاید بتوان به فشارهای اقتصادی ناشی از تحریمها، سوء مدیریت و فساد ساختاری هم در این زمینه اشاره کرد که باعث شده برخی شهروندان، مهاجران را رقیبی برای منابع محدود اقتصادی ببینند.
پرسش کلیدی اما این است که پیامدهای تثبیت این روحیه و شکلگیری فرهنگ مهاجرستیز چیست و چه تأثیری بر عدالت انتقالی و اهداف آن در ایران دارد؟
اول اینکه مهاجرستیزی در تقابل مستقیم با اصول بنیادین حقوق بشر قرار دارد. رواج این نگرش میتواند به تضعیف گسترده احترام به حقوق بشر در ایران بینجامد، که با اهداف محوری عدالت انتقالی ناسازگار است.
دوم اینکه وقتی جامعهای یاد میگیرد یک گروه خاص را «دیگری» تلقی کند و حقوق انسانی آنها را نادیده بگیرد، این الگو میتواند به راحتی به سایر گروههایی که در اکثریت نیستند، از جمله گروههای اتنیکی، مذهبی یا جنسیتی هم تعمیم داده شود و زمینه را برای نقض حقوق آنها فراهم کند.
سوم اینکه مهاجرستیزی و نگاه قالبی به آنها، همانطور که در خارج و داخل ایران امروز مشاهده میشود، نیروها و گفتمانهای اقتدارگرا را تقویت میکند که با حقوق بشر و ابزارهای تحقق آن مانند عدالت انتقالی میانه خوبی ندارند.
چهارم اینکه تمرکز بر مهاجرستیزی همچنین میتواند توجه جامعه را از مسائل اساسی مانند فساد ساختاری، نقض حقوق بشر و ناکارآمدی حکومتی منحرف کند. از سوی دیگر وقتی جامعه به جای پرداختن به ریشههای مشکلات، گروههای خاصی را مقصر بداند و به قول معروف آنها را بلاگردان کند، فرهنگ پاسخگویی تضعیف میشود که عدالت انتقالی به دنبال ایجاد آن است.
پنجم اینکه پیشتر هم در جاستیداد نوشتهایم شکلگیری یک ایران آزاد و همهشمول به پذیرش و احترام به تنوع نیاز دارد. فرهنگ مهاجرستیز این اصل اساسی را تضعیف میکند و مانع از شکلگیری یک جامعه چندصدایی و متکثر میشود.
ششم اینکه از منظر اجرایی، فرهنگ مهاجرستیزی و دیگر ستیزی میتواند در آینده فرآیندهای حیاتی عدالت انتقالی مانند حقیقتیابی، جبران خسارت و اصلاحات نهادی را با چالشهای جدی مواجه سازد و در نهایت، مسیر گذار به یک جامعه دموکراتیک و مبتنی بر حقوق برابر را دشوارتر کند. (برای آشنایی بیشتر با فرایندها و ارکان عدالت انتقالی یادداشت پین شده رها بحرینی را بخوانید یا به هایلایت تعاریف و ارکان مراجعه کنید).
البته اشاره به این پیامدهای منفی به هیچ عنوان نافی وجود مشکلات عینی ناشی از مهاجرپذیری در ایران مانند سایر نقاط مشابه جهان نیست. نکته کلیدی این است که باید نسبت به نحوه صورتبندی این مشکلات هوشیار باشیم و توجه کنیم که چه گفتمانی بر آن حمل میشود؛ چه نیروهایی در حال بهره برداری از آن هستند و در نهایت اینها چه تاثیری بر آینده ایران خواهند داشت.