کودکان در جریان خیزش زن، زندگی، آزادی آسیبهای متعددی دیدند. این یادداشت علاوه بر بررسی این آسیبها، به ضرورت شنیده شدن صدای کودکان در فرایند عدالت انتقالی میپردازد و روشهای نامناسب روایتگری که میتواند به آسیب مجدد کودکان بینجامد را نقد میکند.
در جریان سرکوب خیزش زن، زندگی، آزادی، علاوه بر قتل حداقل ۷۰ کودک، کودکان بسیاری نیز به شکلهای مختلف با نقض حقوقشان مواجه شدند. گرچه آمار دقیقی از کودکانی که والدینشان بازداشت شدند و چند هفته، ماه یا سال را در زندان گذراندند، در دست نیست، اما بر طبق شواهد و با توجه به تعداد گسترده بازداشتها، صدها کودک در این شرایط قرار گرفتند.
برخی از کودکان خشونت هنگام دستگیری، بیخبری طولانیمدت از والد زندانی، اتهامهای سنگین و احکام قضایی طولانیمدت و حتی اعدام والدینشان را تجربه کردند. در حالی که گروهی از این کودکان به جمعیت کمتر برخوردار اجتماعی و اقتصادی تعلق داشتند، دستگیری والدینشان، به خصوص پدران، آنها را در معرض انواع دیگر آسیبها، از جمله شکنندهتر شدن شرایط زندگی و ناتوانی از تامین حداقل نیازهای روزمرهشان قرار داد.
از سوی دیگر، برخی از این کودکان خودشان در معرض دستگیری قرار گرفتند. بر اساس گزارشهای موجود، از جمله اولین گزارش کمیته حقیقتیاب سازمان ملل، بسیاری از آنها با انواع خشونت از جمله آزار و تجاوز جنسی روبرو شدند. نگهداری آنها در مراکز نگهداری بزرگسالان، دسترسی نداشتن به وکیل و تماس نداشتن با خانواده، آسیبهای روانی متعددی به این کودکان وارد کرده است.
دستگیری این کودکان در زمان تحصیل، نه تنها به عقب افتادگی تحصیلی آنها انجامید، بلکه با تشکیل پرونده قضایی، امکان ادامه تحصیل برای بسیاری از آنها مشکل شد. همچنین روایتهایی از ترک تحصیل کودکان به دلیل آسیبهای وارد شده به آنها، از جمله تجربه خشونت در مدرسه، وجود دارد. دستگیری بدون طی شدن روند قضایی و انتقال به بازداشتگاه با وسایل نقلیه غیرمعمول از جمله با آمبولانس، شوک روانی زیادی به کودکان، حتی آنها که شاهد دستگیری همکلاسیهایشان بودهاند، وارد کرده است.
زخمی شدن کودکان در اعترضها یا در محل زندگی و تحصیل، از دیگر آسیبهای وارد شده به کودکان در جریان سرکوب خیزش زن، زندگی، آزادی است. این آسیبها، به فشارهای روانی به کودکان نیز منجر شده است.
کودکان با آسیبهای زیاد و نقش کم در عدالت انتقالی
با وجود نقش تاثیرگذار کودکان معترض در خیزش ژینا، در جریان دادخواهی برای کشته شدگان، آسیبدیدگان و بازماندگان سرکوب اعتراضهای زن، زندگی، آزادی، کودکان کمترین نقش را در تدوین سازوکارهای دادخواهی و عدالت انتقالی دارند و روایتهایشان، به شکلی که خودشان راوی رنج و خواست خودشان باشند، چندان در دسترس نیست.
از آن جا که کودکان معمولا به راحتی میتوانند در جریان روایتگری و استیفای حق، حذف و نادیده گرفته شوند، بزرگسالانی که دغدغه حقوق بشر و عدالت دارند لازم است تا شنیده شدن گروههای در حاشیه و آسیبپذیر مانند کودکان را در اولویت قرار دهند و با حساسیت بالایی نسبت به عملی کردن آن، تلاش کنند. البته شنیدن روایت کودکان نیاز به آموزش و تمرین دارد. بزرگسالان نیاز دارند تا درباره نحوه گفتوگو با کودکان برای شنیدن روایتهایشان از تروما آموزش ببینند. استفاده از تجربه دیگر کشورها در این زمینه میتواند برای جامعه ما درسهای قابل استفادهای داشته باشد.
نقدی به گفتگوی یک رسانه با یک کودک آسیب دیده
این یادداشت را با نقدی بر یکی از معدود نمونههای روایتگری کودکان به پایان ببریم. در دومین سالگرد خیزش زن، زندگی، آزادی، ایران وایر گزارشی را همراه با گفتوگویی با هستی حسینپناهی و خانوادهاش منتشر کرد. هستی، در جریان خیزش، ۱۴ ساله بود و بعد از چندین بار بازجویی و قرار گرفتن در معرض فشار روانی، از مینیبوس مدرسه خود را به بیرون پرت کرد و چند ماه به کما رفت.
او اکنون همراه خانوادهاش به آلمان پناهنده شده است. گرچه منعکس کردن صدای کودکی که به دلیل آسیب وارد شده به او، دچار معلولیت و آسیب جدی شده است، اهمیت زیادی دارد، اما بیان تروما و یادآوری خاطرههای تلخ در مقابل کودکان، هستی و خواهر کوچکش، میتواند آسیبهای روانی مجددی به کودک وارد کند. جدا بودن گفتوگوهایی که با زبان و درک کودکان بیان نمیشود، از گفتوگوهایی که در مقابل کودکان اتفاق میافتد، هم از جنبه رعایت حق کودکان و آسیب نرسیدن به آنها مهم است و هم جنبه آموزشی غیرمستقیمی برای جامعه دارد.
در یادداشت بعدی، به برخی ملاحظه های مهم در شنیدن صدای کودکان و مشارکت آنها در عدالت انتقالی و چند نمونه قابل استفاده در این زمینه خواهیم پرداخت.
عکس: نشر آسو