عدالت انتقالی فرصتی برای شنیدن روایت رنج دیگری
در سال ۱۳۲۵، وقتی ارتش مرکزی به سمت آذربایجان حرکت میکرد، صدها نفر از اعضای فرقه دموکرات در تبریز به قتل رسیدند. همزمان، در کردستان نیز پس از سقوط جمهوری مهاباد، بسیاری از فعالان کُرد یا اعدام شدند یا به تبعید رفتند. در جریان انقلاب ۱۳۵۷ بسیاری از کارگزاران حکومت پهلوی که در وطن داری و حسن نیت آنها تردیدی وجود نداشت، طعمه خشم دادگاههای بیحساب و کتاب انقلاب و امثال صادق خلخالی شدند، در دهه ۶۰، این بار نوبت چپگرایان و مجاهدین بود که سرکوب و اعدام شوند.
در دهه هفتاد، روشنفکران و نویسندگان هدف قتلهای زنجیرهای قرار گرفتند و… این چرخه خشونت تا به امروز ادامه یافته است. در اینجا قصد نداریم درباره اهداف و نیتهای سیاسی این گروهها قضاوت کنیم. از الگویی سخن میگوییم که استبداد بر جامعه ما تحمیل کرده یعنی چرخهای از خشونت و حذف که در آن، هر گروهی در مقطعی، یا سرکوب شده یا به سرکوب دیگری پرداخته است.
میراث شوم
همین استبداد و فرهنگ استبدادی در دوران معاصر ایران با ایجاد شکاف و بیاعتمادی میان گروههای مختلف، مانع شکلگیری همبستگی و درک متقابل شده است. این میراث شوم چه در شکل سکولار و چه در قالب مذهبی آن، همچنان بر روابط میان گروههای مختلف جامعه سایه افکنده است.
اما چگونه میتوان از این میراث شوم عبور کرد؟ عدالت انتقالی یک راهکار است برای جلوگیری از تکرار خشونت و نقض حقوق و همچنین رسیدگی به میراث حکومتهای استبدادی. این راهکار شامل مجموعهای از اقدامات است – از محاکمه ناقضان حقوق و جبران خسارت گرفته تا اصلاحات نهادی و ایجاد کمیسیونهای حقیقتیاب – که به جامعه کمک میکند با میراث نقض گسترده حقوق بشر روبرو شود. اما پیش از هر اقدام عملی، جامعه باید آمادگی پذیرش این فرآیند را داشته باشد.
حرکت در مسیر عدالت انتقالی
در شرایط ایران، حرکت در مسیر عدالت انتقالی تنها با شناخت و پذیرش عمق آسیبهایی ممکن میشود که هر گروه متحمل شده است. رسیدن به این فهم مشترک بر پایه اعتراف به رنجهای یکدیگر و درک مطالبههای متفاوت شکل میگیرد. اشتباه نکنیم؛ پذیرش درد یکدیگر و اعتراف به آنها به معنای این نیست که باید همدیگر را سرتاپا قبول داشته باشیم یا به یک خیمه مشترک اعتقادی و سیاسی برسیم. این مسیر اما با چالشی جدی روبروست که میتوان آن را «انحصار درد» نامید – پدیدهای که در آن، هر گروه چنان در تروما و درد خود غرق شده که قادر به دیدن و شنیدن رنج دیگران نیست.
این پدیده ریشه در مکانیسمهای روانی و روانشناسی اجتماعی دارد. وقتی انسان درد عمیقی را تجربه میکند، بخشی از مکانیسم دفاعی فردی و جمعی او این است که روی آن درد متمرکز شود و دیگر دردها را نبیند یا کماهمیت جلوه دهد. این واکنش گاه مانع همدلی با دیگران میشود.
آگاهی از این مکانیسم میتواند به حل مساله کمک کند. وقتی میدانیم که ناتوانایی در درک رنج دیگران میتواند ناشی از عمق زخمهای خودمان باشد، میتوانیم آگاهانهتر با این موضوع روبرو شویم. این آگاهی به ما کمک میکند تا حتی در اوج درد خود، فضایی برای شنیدن و درک روایت دیگران باز کنیم.
شناخت این محدودیت انسانی و تلاش برای غلبه بر آن، پیشنیاز موفقیت عدالت انتقالی در ایران است. ایجاد فضاهای امن برای روایتگری، که در آن همه گروهها بتوانند داستان خود را بگویند و شنیده شوند، میتواند به شکستن چرخه انحصار درد کمک کند و مسیری برای عدالتی فراگیر بگشاید که در آن تجربه تلخ گذشته تکرار نشود.