اهمیت تجربه زیسته گروههای تحت ستم در عدالت انتقالی
در مسیر اجرای عدالت انتقالی در ایران، درک عمیق تجربه گروههای تحت ستم، یک نکته کلیدی است. یکی از این گروهها که تاریخی طولانی از تبعیض و نقض حقوق را تجربه کرده، جامعه بهائیان است.
داستان نقض حقوق بهائیان در ایران از اواسط قرن ۱۹ یعنی تقریبا همزمان با شکل گیری این اجتماع آغاز میشود و تا امروز ادامه دارد. به نوشته مهرک کمالی، استاد ایرانشناسی دانشگاه ایالتی اوهایو، این روایت را میتوان به صورت سفری از دگرسازی به غریبهسازی و در نهایت دشمنسازی توصیف کرد. در دوره قاجار، شاهد شکلگیری اولیه تبعیض و سرکوب فیزیکی علیه بهائیان هستیم. با آغاز دوران پهلوی، محدودیتها شکل جدیدی به خود میگیرد با فراز و فرودهای متعددی همراه است و انقلاب ۱۳۵۷ نقطه عطفی در تشدید خشونت و تبعیض علیه بهائیان میشود.
جمهوری اسلامی، تبعیض و محرومیت علیه بهائیان را به شکل سیستماتیکتری پیش میبرد. از دهه ۷۰ شاهد گسترش محدودیتهای غیررسمی هستیم که از موانع اقتصادی تا محدودیتهای آموزشی را شامل میشود و تا امروز نیز ادامه دارد. این روند تاریخی که خیلی گذرا به آن اشاره شد، نشان میدهد چگونه نهاد حکومت در ایران عامل اصلی تبعیض علیه بهائیان بود و تلاش کرده آن را به درون جامعه نیز سرایت دهد.
در ذیل همین تلاش جمهوری اسلامی در زدن انگهای مختلف به بهائیان سابقه طولانی دارد و رسانههای رسمی و غیر رسمی به طور مکرر اتهامهای مختلفی علیه آنها مطرح میکنند تا در نهایت تضییع حقوق گسترده آنها توجیه شود. در عین حال رسانههای غیر رسمیتر هم در عمل با سکوت خود یا با به حاشیه بردن ستم علیه بهائیان به این وضع دامن زدهاند.
در بحث عدالت انتقالی، نکته کلیدی این است که حقانیت یاعدم حقانیت باورهای یک گروه تحت ستم موضوع اصلی نیست. پیشفرض اساسی این است که هر گروه باید در داشتن عقایدش آزاد باشد و نباید به واسطه داشتن عقاید متفاوت از آنچه حکومت ترویج میکند یا مورد تأیید بخش بیشتری از جامعه است، تحت ستم و تبعیض قرار گیرد.
تجربه خاص بهائیان از تبعیض این نکته را نیز یادآوری میکند که عدالت انتقالی و ارکان پنجگانهاش، یعنی حق بر حقیقت، اجرای عدالت، جبران خسارت، به خاطرسپاری و تضمینعدم تکرار، باید با توجه به تجربه زیسته هر گروه از «ستم و تبعیض» تعریف و پیادهسازی شوند. این موضوع نه تنها در مورد بهائیان، که درباره تمام گروههای تحت ستم از جمله سایر گروههای دینی و مذهبی، زنان، گروههای اتنیکی و زبانی، افراد جامعه الجیبیتیکیوپلاس و… نیز صادق است.
به طور مشخص به نظر می رسد در مورد جامعه بهائی، این شناخت میتواند به شکل زیر بر درک و پیادهسازی ارکان عدالت انتقالی تأثیر بگذارد:
حق بر حقیقت: شناسایی و افشای تاریخ طولانی و پیچیده تبعیض علیه بهائیان، از دوران قاجار تا به امروز، بخش مهمی از فرآیند حقیقتیابی خواهد بود. این امر شامل بررسی دقیق اسناد تاریخی، شهادتهای شخصی و تحلیل سیاستهای رسمی و غیررسمی تبعیضآمیز میشود.
اجرای عدالت: با توجه به ماهیت سیستماتیک تبعیض علیه بهائیان، اجرای عدالت باید فراتر از مجازات افراد خاص باشد و شامل اصلاح قوانین و ساختارهای نهادی تبعیضآمیز شود.
جبران خسارت: خسارتهای وارده به جامعه بهائی شامل ابعاد مادی (مانند محرومیت از تحصیل و اشتغال) و معنوی (مانند آسیب به هویت فرهنگی و مذهبی) میشود. برنامههای جبران خسارت باید این پیچیدگی را در نظر بگیرند.
بهخاطرسپاری: ثبت و حفظ تاریخ تبعیض علیه بهائیان و مقاومت آنها در برابر این تبعیضها، بخش مهمی از حافظه جمعی ملت ایران خواهد بود. این امر میتواند شامل ایجاد موزهها، برنامههای آموزشی و یادبودهای عمومی باشد.
تضمینعدم تکرار: با توجه به ریشههای عمیق و تاریخی تبعیض علیه بهائیان، تضمینعدم تکرار نیازمند دگرگونی اساسی در قوانین، آموزش عمومی و گفتمانهای اجتماعی است.
به گفتمانهای اجتماعی اشاره کردیم و نباید فراموش کنیم به هردلیلی جامعه ایران در تمام این یکی دو قرن، آن واکنش لازم را در برابر تضیع حقوق گروههایی مانند بهائیان نداشته و به نوعی درباره آن سکوت کرده است. قصد محکوم کردن جامعه را نداریم و نمیخواهیم یک درک ناهمزمان از تاریخ را هم ارائه کنیم. اما دست کم میتوانیم این درس را از مارتین نیمولر، کشیش آلمانی و منتقد نازیسم بگیریم که در این شعر به ما یادآوری کرده :
اول به سراغ کمونیستها آمدند، ساکت ماندم چون کمونیست نبودم/بعد به سراغ سوسیالیستها آمدند، ساکت ماندم چون سوسیالیست نبودم/ بعد به سراغ یهودیان آمدند، ساکت ماندم چون یهودی نبودم/و وقتی به سراغ من آمدند، دیگر کسی نمانده بود که به اعتراض برآید…
منبع عکس: بیبیسی