نگاه تاریخی، شبکههای قدرت، لایههای پنهان و…
شاید برخی تصور کنند عدالت انتقالی صرفاً یک چارچوب حقوقی برای رسیدگی به نقض حقوق گذشته است، اما قطعاً اینگونه نیست. عدالت انتقالی را میتوان فرصتی برای شکستن چرخههای معیوب نقض حقوق بشر دانست. اما این فرصت زمانی به واقعیت تبدیل میشود که بتوانیم به شناختی عمیق از ریشههای نقض حقوق برسیم.
استبداد علاوه بر نقض حقوق بشر، توانایی اندیشیدن انتقادی را هم از جامعه میگیرد. آنچه میخوانید، هفت کلید برای تفکری انتقادی مبتنی بر آموزههای عدالت انتقالی است.
توجه به ریشههای تاریخی
وقتی همه مشکلات را به یک دوره یا یک حکومت نسبت میدهیم، خود را فریب دادهایم. تبعیض علیه گروههای اتنیکی و باورهای پدرسالارانه ریشه در تاریخی به مراتب طولانیتر دارند. چه کسی میتواند ادعا کند نگاه تبعیضآمیز به زنان تنها محصول چند دهه اخیر است؟ یا تبعیض علیه گروههای اتنیکی تنها به یک دوره خاص محدود میشود؟ تفکر انتقادی مبتنی بر عدالت انتقالی به ما میآموزد که فراتر از محاکمه و مجازات افراد، باید به دنبال شناخت و تغییر الگوهای تاریخیِ تبعیض باشیم.
شبکه قدرتی که همه جا هست
قدرت ناقض حقوق بشر فقط در بیتنشین و کاخنشین نیست؛ در خانهها، مدرسهها، محلهای کار و حتی در تشکلهای مدنی هم مشاهده میشود. کمی به دور بر خودمان نگاه کنیم؛ در خانهای که پدر حرف آخر را میزند، در مدرسهای که معلم حق پرسش را از دانشآموز میگیرد و در محل کاری که رئیس خود را خدای کارمند میداند. تفکر انتقادی مبتنی بر عدالت انتقالی نشان میدهد که برای تضمین تکرار نشدن نقض حقوق، باید الگوهای اقتدارگرایی را در همه سطوح شناسایی و اصلاح کنیم.
لایههای پنهان را ببینیم
در پس هر نقض آشکار حقوق بشر، لایههای پنهان متعدد بیرونی، نهادی و باوری و ارزشی نهفته است. نباید وقتی به برخورد خشن و کشنده با معترضان نگاه میکنیم، قوانین تبعیضآمیز و باورهای توجیهکننده خشونت را از یاد ببریم. تفکر انتقادی مبتنی بر عدالت انتقالی یادآوری میکند که هر سرکوب خیابانی، پشتوانهای از قوانین، باورها و نهادهایی دارد که آن را ممکن میسازند. بدون شناخت این لایهها، تلاش برای تکرار نشدن نقض حقوق ره به جایی نمیبرد.
هم افزایی تبعیضها
تبعیضها تنها نمیآیند. وقتی یک زن متعلق به یک گروه اتنیکی خاص مورد تبعیض قرار میگیرد، با پدیدهای پیچیدهتر از جمع ساده دو تبعیض روبرو هستیم. تفکر انتقادی مبتنی بر عدالت انتقالی میگوید باید این پیچیدگی را در نظر گرفت. راهحلهای ساده و تکبعدی نمیتوانند این گرههای پیچیده را باز کنند.
استبدادی که در ما خانه کرده
طنز تلخ اینجاست که گاه خود ما در مبارزه با استبداد، خود استبدادی میشویم. حذف صداهای مخالف، توجیه خشونت و تقدیس رهبری، حتی جنبشهای آزادیخواه را هم آلوده میکنند. تفکر انتقادی مبتنی بر عدالت انتقالی هشدار میدهد که بدون مواجهه با این تناقض درونی، حتی پس از گذار نیز خطر بازتولید استبداد وجود دارد.
دوقطبیهای فریبنده
دنیا را به خوب و بد مطلق تقسیم کردن، فریبی است که ما را از دیدن پیچیدگیها باز میدارد. این نگاه دوقطبی، هر تحلیل اجتماعی را به جنگ «ما» و «آنها» تقلیل میدهد و راه را بر هرگونه تغییر واقعی میبندد. تفکر انتقادی مبتنی بر عدالت انتقالی یادآوری میکند که همین نگاه دوقطبی، یکی از عوامل اصلی بازتولید خشونت و نقض حقوق بشر در طول تاریخ بوده است. زمانی که جهان را به «خودی» و «غیرخودی»، «درست» و «غلط» مطلق تقسیم میکنیم، در عمل امکان اندیشیدن را از خود سلب میکنیم.
نقش مسئولیت جمعی
تفکر انتقادی مبتنی بر عدالت انتقالی ما را به تأملی دشوار اما ضروری فرا میخواند: اگر جوالدوزی به حاکمیت میزنیم، آیا حاضریم سوزنی هم به خود بزنیم؟ در خلوت خود چقدر به این پرسش اندیشیدهایم که در شکلگیری وضع موجود چه نقشی داشتهایم؟ شاید با سکوتمان، شاید با عادت به وضع موجود، و شاید با پذیرش بیچون و چرای آنچه «طبیعی» خوانده میشود. این پرسشهای دشوار نه برای سرزنش خود، بلکه برای فهم عمیقتر مسیری است که طی کردهایم و باید تغییرش دهیم.
در یادداشتی دیگر به موضوع کلیدهای عدالت انتقالی در کنشگری خواهیم پرداخت و خواهیم دید که چگونه این تفکر انتقادی میتواند به کنشگری موثرتر بینجامد.