چه کنیم که ایران آینده، شبیه نپال امروز نباشد؟
این روزها خیابانهای نپال از اعتراض و خشم نسل جوان پر شده و بسیاری از ناظرانی که تحولات مربوط به این کشور از جمله مباحث مربوط به عدالت انتقالی را در آن دنبال میکردند، چندان تعجب نکردند. آنچه به ظاهر جرقه اعتراضها بود، یعنی مسدود شدن شبکههای اجتماعی و تصمیمهای استبدادی دولت، در واقع فقط سطح ماجرا را نشان میداد.
ریشههای عمیق بیاعتمادی
ریشههای عمیقتر به جنگ داخلی دهساله بازمیگردد؛ جنگی که با توافق صلح در ۲۰۰۶ پایان یافت، اما قرار بود با اجرای عدالت انتقالی جامعه نپال به مسیر دیگری برود که البته نرفت. کمیسیونهای حقیقت و ناپدیدشدگان شکل گرفتند، هزاران شکایت دادخواهان و آسیب دیدگان ثبت شد، اما نه حقیقت کاملی روایت شد، نه دادگاهی برای جنایتهای جدی برگزار شد، نه جبران چندانی برای آسیبدیدگان فراهم آمد و نه اصلاح نهادی برای مهار قدرت سیاسی صورت گرفت. حافظه جمعی هم بیپناه ماند و زخمها به سکوت سپرده شدند. نتیجه این شد که فضای سیاسی دوباره به دست همان الگوهای اقتدارگرایانه افتاد و بیاعتمادی عمومی همچنان در زیر پوست جامعه انباشته شد.
امروز که دولت موقت نپال با مأموریت برگزاری انتخابات روی کار آمده، پرسش اصلی از سمت جاستیداد این است که چرا جامعهای که میتوانست با استفاده از اجرا و پیگیری پنج رکن عدالت انتقالی یعنی حقیقت، اجرای عدالت، جبران آسیبها، تضمین تکرار نشدن و به خاطر سپاری به مسیر تازهای برود، دوباره در چرخه اعتراض و سرکوب گرفتار شده است.
اجرای ناقص عدالت انتقالی
از سوی دیگر به جرات میتوان گفت ریشهیابی اعتراضهای اخیر نپال بدون توجه به کم و کاستیهای جدی اجرای عدالت انتقالی در آن ناقص خواهد بود. برای مثال جوانان نپالی که خط مقدم اعتراضها را شکل داده اند، اگرچه خودشان تجربه مستقیم جنگ داخلی را نداشتند، اما در بستری زندگی میکنند که «درس نگرفتن از گذشته» به شکل فساد ساختاری، تصمیمهای اقتدارگرایانه، و تداوم مصونیت متجلی شده است.
هشداری برای ایران در آستانه گذار
اگر به اجرای عدالت انتقالی و قدرت آن برای پایان دادن به مسیر نقض حقوق بشر و زمینههای استبدادی آن در ایران باور دارید، پیش از هر چیز باید قبول کنید آنچه در نپال رخ داده، فقط یک روایت محلی نیست و برای ایران در واقع هشدار نزدیک است. اگر روزی لحظه گذار فرارسد و ما عدالت انتقالی را به جدیت دنبال نکنیم، خطر تکرار همان سرنوشت وجود دارد.
اعتراضهای امروز در نپال نشان میدهد که بیتوجهی به رکن «تضمین تکرار نشدن» چگونه دست دولت را برای تصمیمهای استبدادی باز گذاشته و در نهایت همین باعث چه خروشی در جامعه نپال شده است. در ایران نیز اگر پس از گذار، نهادی برای مهار قدرت ساخته نشود، اگر تضمینی برای جلوگیری از بازگشت خشونت ساختاری فراهم نشود، و اگر درسگیری از گذشته و حافظه جمعی تنها در سطح شعار باقی بماند، بازتولید استبداد محتمل خواهد بود.
باید اعتراف کنیم که از هماکنون نشانههایی نگرانکننده دیده میشود. مثلا در بخشهایی از اپوزیسیون روایتهایی از عدالت انتقالی تولید میشود که ناقص است؛ روایتهایی که بیشتر به حذف یا سادهسازی حقیقت تمایل دارند، بدون آنکه به تضمین نهادی برای تکرار نشدن هم بیاندیشند. چنین روایتهایی شاید در کوتاهمدت جذاب به نظر برسند، اما در بلندمدت همان مسیری را خواهند پیمود که نپال پیمود یعنی صلحی کاغذی، بدون عدالت واقعی، و بازگشت دوباره به چرخه اعتراض و بحران.
همه ما باید از همین امروز باور داشته باشیم که عدالت انتقالی برای ایران تنها یک روند نمادین نیست. این فرایند اگر با پنج رکن بنیادین خود پیش نرود، نهتنها مرهمی بر زخمهای گذشته نخواهد بود، بلکه میتواند به تولید بحرانهای تازه هم منجر شود. حقیقت باید بیپرده روشن شود، عدالت قضایی و غیرقضایی باید اجرا شود، قربانیان باید جبران ببینند، نهادهای سیاسی و قضایی باید چنان بازسازی شوند که تکرار جنایت ناممکن شود، و حافظه جمعی باید از طریق به خاطر سپاری فعال به جامعه بازگردد.
به هرحال نپال نشان داده است که نیمهکاره گذاشتن این مسیر چه هزینهای دارد. من و شما اگر به فردای گذار میاندیشیم، باید بدانیم که اجرای کامل و بیاغماض عدالت انتقالی نه یک انتخاب لوکس و سیاست زده که شرط بقا و ثبات آینده ایران است.